۱۹ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۴۸
آبان بود.
چند روز پیش در مترو، صدای آهنگ آشنایی میآمد، وارد که شدم، احساس کردم، همهی آدمهای داخل سالن مترو، آهنگین راه میروند، راه رفتنشان شاد است، همهشان دوست داشتنیتر از همیشه هستند، خوباند، صدای آهنگ ِ چارلی چاپلین میآمد، سالن پُر از انرژی بود، همه چیز انگار رنگ گرفته بود، وقتی پیچیدم، روی پلههای برقی، صدا، کمتر شد، رنگها کم رنگتر، دوباره همهچیز خاکستری شد، انگار همه فقط راه میرفتند!