محبوب ِ من
به ترکیب "محبوب ِ من" فکر میکنم، به لحن بیان این ترکیب توسط گوینده. به اینکه گوینده انگار قرار است نرمترین و شکنندهترین نام دنیا را به زبان بیاورد، توجهاش را جلب کند، او را بخواند و تمام حواسش را برای خود کند. گفتن "محبوب ِ من" مانند گفتن یک نام، ساده نیست، مثل آن است که گوینده بخواهد، برق چشمانش را زمان ِ دیدن ِ محبوبش توضیح دهد.
به صورت گوینده فکر میکنم، به سرخی ناگهانی گونهها، گُر گرفتن چشمها و خیسی کف ِ دستها. وقتی گوینده میگوید "محبوب ِ من"، وقتی در هر دیدار، در هر یادآوری ِ محبوبش، تکرار میکند "محبوب ِ من"، سوالی ساده و حیاتی میپرسد، هربار! هربار! تسلیم و حسادت و تمامیت خواهی و پرسش درباره ماندن و خواهش برای ماندن و اعتراف به آشکارترین راز ِ هستیش،در این دوکلمه موج میزند.
نمیشد چندین و چندبار تکرار کرد که "محبوب ِ من" نرمترین و شکنندهترین نام دنیاست، ولی میتوان هزاران بار! هزاران هزار بار! در هر تکرار، نرم و شکننده، با دلهرهی پاره شدن گلبرگ ِ نازک ِ این ترکیب، گفت " محبوب ِ من". مثل تکرار هزاران بارهی کوتاهترین داستان عاشقانهی دنیا.
در واقع بیشتر به کسی فکر میکنم که به شدت عاشق محبوبش است ولی حتی عاجز از بیانش است،چه رسد به اینکه به او بگوید محبوب من!!!!!
به اینکه اگر میتوانست این کلمه رو به زبان می آورد چقدر از بار سختی عشقش و تحمل فراقش کم میشد!!!!
سخن ها دارم از دست تو در دل/ولیکن در حضورت بی زبانم.....