۱۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۳:۰۵
یکی
ما چون دو دریچه روبهرویه هم!
بویه بهار میاید از دریچه، یاسها باران خوردهاند....
گفتی:مهر ِ تو در دلم نشسته، میان دلم رسوب کرده، تهنشین شده، انگار دلم...دل نیست...
ما چون دو دریچه روبهرویه هم!
گفتم:مهر ِتو شراب ِ جاافتاده است، نگاهش هم که میکنم مست میشوم..
گفتی:زهرا
گفتم:...
گفتی:..
گفتم:عزیزکم
گفتی:نترس
گفتم:مست ترس نمیفهمد
گفتی:آهستهتر
گفتم:مست نمیفهمد
گفتی:...
گفتم:مهر ِ تو شراب ِ جاافتاده است
گفتی:نگاهم کن
گفتم:.... نگاه را چه طور مینویسند؟!!...
گفتی: مهر ِ تو شراب جاافتاده است...نگاهم که میکنی مست میشم...
گفتم:این حرف ِ من بود؟!!!!
گفتی:زهرا...
گفتم:...
گفتی:نگاهم کن... ما چون دو دریچه...
گفتم:جور در نمیآید...دو سخت است!!
گفتی:نگاهم که میکنی مست میشوم...
گفتم: نگاهم که میکنی مست میشوم...
....... نگاهم که میکنی مست میشوم...
۸۹/۰۲/۱۲
چه مکالمه ی...