11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۶ فروردين ۸۹ ، ۱۸:۰۶

خودش

_ عباسی! هوی عباسی! عباس مطرب! من و نیگاه کن! دستم افتاد پسر! بیـ اینارو بیگیر از من..

سرش و کج کرد و خواست با اونهمه وسیله که دستشه جلوم دلبری کنه، یه خنده‏ی مکش مگرما هم انداخت گوشه لبش و صداش و نازک کرد.

_ عباسی، آق عباس، عَیزم! ای بابا! چه نازت زیاد شده امشب!

دست کشیدم رو شاسی‏هایه سفید ِ چرک شده‏ آکاردوئن و شاستی‏هارو یکی یکی فشار دادم، صدا بوق ماشینا که از بالایه پل میمود شد زیر صدام و شروع کردم خارج خوندن.

:هرکی یارش خوشگله جاش تو بهشته! جاش تو بهشته! جاش تو بهشته! جاش تو بهشته!

_ عباس!

نه دیگه عشوه ریخت تو صداش، نه از اون خنده مکش‏مرگماها! سرم  چرخید و یه نگاه به سرتاپاش انداختم که شده‏بود عینهو این زن پولدارا که با ماشینه آخرین مدلشون میرن سوپر سر ِ کوچه‏شونو یه خروار جنس آت آشغال می‏خرن بار می‏کنن میارن خونه، بعد سرایداره باس بیاد اینارو خرکش کنه از ماشین تا خونه، بیشتر که فک کردم، دیدم اونوقت سرتاپایه این باس بیشتر شبیـ زن ِ سرایدارایه زن مایه‏دارا باشه، ولی دلم نیومد، گفتم، نه! زن‏مایه‏دارا اَنگ ِ خودشه! اصن خود ِ خودشه!

نرم‏نرمک اومد جلو و کل ِ خرت و پرتا و خوراکیا که خریده بود و با احتیاط گذاشت رو تخت ِ روبه‏رو پیت ِ آتیش و خودش نشست کنارم، رو کاناپه خوشگله، دست برد تو یکی از کیسه‏ها و دو تا شیشه نوشابه مشکی در آورد و شیشه‏ها رو گذاشت بین زانوهاش، دست کرد تو کیفش و چاقویه مـِـید این چینشو هم  دراورد و دروازکنش و کشید بیرون.

_ آق عباسی! مشدیه‏هااا! اصل مشده!

شیشه‏ها رو حسابی تکون داد، یکی از شیشه‏ها رو گرفت سمتم و درواز کن ِ چاقویه مـِـید این چینش و گذاشت رو در ِ نوشابه!

_ واکُنم؟! آق عباسی، مشدیه‏ها! اَ همونا که از موسی می‏گرفتیم! یادش بخیر! می‏دوئیدیم، میرفتیم پیش موسی، دوتا تَگَری می‏گرفتیم، اَنگُش بیلاخمون و میکردیم سر شیشه، تا میخورد تکونش میدادیم! اوه اوه! عباسی! یادته از دماغت نوشابه زد بیرون!

غش کرد از خنده، از پشت ولو شد رو کاناپه خوشگله و بلند بلند شروع کرد به خندیدن، از اون مدل خنده‏ها که هیچ زنی تحویل هیچ مرد ِ کره‏خری تو این شهر نمیده! دروازکن و فشار داد و در شیشه پرید هوا و چرخ خورد و افتاد تو پیت، وسط آتیش!

نوشابه کف کرد و ریخت وسط خشتکم و ضَف کرد از خنده! دست برد نوشابه خودشم واز کرد و نوشابه‏اش کف کرد و ریخ رو مانتو قرمزش که تو اون تاریکی انگاری سیاه بود و شلوار لی پاره‏ و تنگ و تاریکش،فک کنم لک گذاشت، ولی انگاری اصن خیالیش نبود، چون نه گیر داد، نه اخم کرد، فقط قاه‏قاه می‏خندید! از همون خنده‏ها که تحویل هیچ کره‏خری نمی‏ده!

دست انداختم دور گردنش و کشیدمش سمت خودم، هنو داش می‏خندید، به خیالشم باز خر شده بودم، با این خنده‏اش و نمی‏فهمم داره گریه می‏کنه بعد می‏خواد بذاره پا گاز نوشابه و خنده خرکیش و دود آتیش! چسبوندمش به خودم و گذاشتم تا می‏خوره خرم کنه!

: نبینم دیگه از اون خنده مکش‏مرگماها که تحویل اون کره‏خرایه گاری‏چی میدی، تحویل منم بدیا!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۱/۱۶
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۱۱)

براوو

آقا، مرگ من، یکی بیاد این قضیه مشد بودن خوراکی ها رو واسه من روشن کنه....

یهنی چی که میگن فلان چیز مشده؟!...

اسم اون مانتو قرمز خوش خنده که کمی تا قسمتی لات تشریف داشتن چی بو اونوقت؟!...


چی؟!...

آهان....نه! به عباس نمیاد!

اگه سریاله ما هم کامنتمون رو سریالی میکنیم فعلا این اولیش:

اینی که شما نوشتی....... (ادامه در قسمت بعد)

و قالب نو که ایشالا مبارک است
۱۶ فروردين ۸۹ ، ۲۳:۱۲ دختری که سلام نمیکنه
میام سر فرصت میخونم!!!
اووووووووم







نمی دونم!
۱۷ فروردين ۸۹ ، ۱۳:۴۵ سیدحمید امامی
از نظری که در وبلاگ آقای قدیانی گذاشتید خوشم نیومد مجبور شد یه مطلب جدید بذارم.
موفق باشید
یازهرا(س)
چی نوشتی زهرا!
چه می کنه اقای خوشبخت با دوق و هنر شما!

اقای خوشبخت داداش نداره؟:دی

از این خنده های مکش مرگما تحویل اقا خوشبخت بده:دی
خدایا توبه! توبه!
ایشالا همه خوشبخت شن از این خنده ها تحویل هم بدن :دی
چرا دشوارترین کار جهان این است که پرنده ایی را متقاعد کنی آزاد است ؟؟؟؟

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی