11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۳ آذر ۸۸ ، ۱۷:۳۵

پیامبر ِ بی دل ِ من!

_ تقصیر من نیست،تقصیر ِ سوسن ِ مستور* است،تقصیر اوست که من اینهمه می ترسم،می ترسم تو هم بترسی!تقصیر سوسن ِ مستور است که اینقدر....

خودکار آبیش را کنار کاغذ ِ کلاسور پاپکویش گذاشت و دوباره جمله های نامه اش را شمرده شمرده خواند: تقصیر سوسن ِ مستور است که اینقدر....

 کاش با صدای خودم برایت این نامه را می خواندم،کاش تو می نشستی رویه یک صندلی لهستانی و دستهایت را روی یک میز چوبیه کوچک می گذاشتی و نامه را می گرفتی جلو صورتت،بعد نور آفتاب ، آره! آفتاب از پنجره ی بزرگ کنار میز می تابید روی صورت و نامه و تو نامه را می خواندی و من تکیه می دادم به دیوار زیر ِ پنجره ومحو تماشایت می شدم،کاش پرده هایه حریر پنجره را کامل می کشیدم،تا تو در نور آفتاب غرق بشی و من محو تماشایت باشم!

می ترسم تو فقط خواب باشی و من از خواب بپرم،دیر و زودش فرقی ندارد! تا بهار و تابستان،چه قدر باید دلتنگ داغی آفتاب بنشینم! به من بگو که خواب نیست! من می ترسم از نبودنت! می ترسم!

خودکار آبیش را برداشت و رفت اول خط ِ بعدی:تقصیر آفتاب است که ضعیف می تابد،اگر داغ تر بر صورت و نامه ی من بتابد.....اگر داغ تر بتابد...

تو چشمهایت را باریک می کنی و برایت سخت است خواندن نامه،بعد من شروع می کنم به خواندن:تقصیر من نیست،تقصیر سوسن ِ مستور است.....

خودکارش را روی میز می کوبد،کنار برگه ی کلاسور پاپکویش!

سوسن!! هرشب ! هرشب یک نفر! سوسن.....روح ِ من یا جسم سوسن!

پس چرا من می ترسم؟!! یادم باشد چشمم به ماه باشد،حتماً مراقب ماه باشم!

"پیراهنش بوی یاس می دهد!"

پیراهن ِ سوسن!

آخ کیا!

خودکارش را  بر میدارد و دوباره می رود ابتدای خط !

تقصیر سوسن ِ مستور است که اینقدر ماه است! من می ترسم! من ماه نیستم! من ماه ِ تو نیستم! پس قول بده که خواب نیست،تو ماه ِ منی مهربانم!

 

 

*چند روایت معتبر درباره ی سوسن /مصطفی مستور :خلاصه کردن داستان کمی ظلم است،ولی داستان در مورد زنی است به نام سوسن که هرشب مردی مهمانش است و شبی شاعری به نام کیا به خانه اش می آید و.....

"شب ها/وقتی ماه می تابد/من وضو میگیرم/و بهترین واژه هام را بر میدارم/ و می روم/ بر مرتفع ترین ساختمان شهر / شب ها/وقتی ماه می تابد/من توی دفتر مشقم/تمرین عشق می کنم/ و / هزار بار می نویسم/ سوسن ماه است...."

                                .....................................................................

بدون سانسور:عاشقانه نوشتن لذت  بخش است! خواندنش چه طور؟!!حتی با مقصد ِ مقصد ِ مقصد نوشتن!

 

"و تو ماه ِ منی! نقطه سر ِ خط!"

 

 

...:نگذار بترسم،نگذار شک کنم! من از همه ی شک ها و ترس ها فراریم! تجلی کن تا به تو ایمان بیاورم! تا به تو بیشتر ایمان بیاورم!!!

""زودرنج شدم! تازگی ها خیلی زود رنج شدم""

 

پیوست نامه:کامنت های پست قبل پاسخ داده شد،و همچنین اگر نشانی در خانه تان از من نیست،این معنی را نمی دهد که نمی خوانمتان! دوست بودیم دیگه؟! نه؟!! هستم! هستم!

مخاطب جناب بی وتن:دوست عزیز ندیده ، شب حر بود که به خانه ی شما در این مجازآباد رسیدم،خراب بودم،آوار ِ آوار!

حلال چه بکنمت برادر؟!! من شب ِ حر به وبلاگت رسیدم! فقط کاش دوباره می امدی و از چادر نمازش می نوشتی! همان که بوی ِ یاس می دهد!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۹/۱۳
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی