11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۵ شهریور ۸۸ ، ۱۴:۳۰

نَـ بَن اون چشاتُ !

_ فاصله ات و کمتر کن تا برات بگم! بیا جلوتر آهان! آره خوبه! همینجوری که چشات اینقده نزدیکمه خوبه!ببین،قشنگ داره نفسات می خوره تو صورتم،نوک مژه هاتُ می بینی می گیره به مژه هام!نه نه! تو پلک بزن! خیالی نیست! لبات و نذار رو هم! بذار نفسات بخوره تو صورتم،خیالی نیست،خفه شدم از بس اکسیژن فرستادم تو این ریه ها!بذا یکم دی اکسید کربن ِ تورو بکشم تو!ببینم تو چرا همیشه تب داری؟! الان که خیلی بدترم شدی! نه نرو عقب!می دونی که فرقی نمی کنه! کلاً تو تب داری!من زُل زدم؟!می خوام پلک زدنت و ببینم! می دونی می ترسم من پلک بزنم،بعد وقتی تو پلک می زنی من چشام و باز کنم،یا یه دفعه ای دیدی هردومون با هم پلک زدیم! بـَ د من نه پلک زدنت و می بینم نه چشات و! تا حالا نفَمیده بودم تو مردمک ِ چشات اینقد ِ رگه ی قهوه ای هست!چرا اینقد بی قراری می کنی! خـُ تا حالا اینقد ِ از نزدیک که ندیده بودمت! بگم؟! چیو؟! گفتم می گم؟!! چیو؟! نه گریه نمی کنم که! از بس چشام باز بوده اشک اومده! خـُ اولین باره اینقد ِ از نزدیک می بینمت! گفتم که زُل که می زنم تو چشات همه چی یادم می ره! دروغ! من کِی به تو دروغ گفتم! نبند چشات و!!! ببین! من و نگا! اولین بارم نیست! چی؟! یادم می ره؟! یا تو رو اینقد ِ از نَزدیک می بینم؟! نَـ بَن اون  چشاتُ !!!!

دروغم کجا بود؟! اولین باره!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۶/۰۵
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی