11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

روز ششم

.

.

.

*فقط لذت با هم بودنش می ماند!

.

.

.

.

.

 آخرین فرصت فرستادن نامه ها...تا پنجشنبه ساعت ۹ شب.

.

.

.

.

 

دیروز در یک حادثه که در طول تاریخ بشریت بی سابقه بود،یک عدد زهرا،اتاق خودش را_که به قول مادر گرامی به گند کشیده شده_ خانه تکانی کرد!

و این یعنی می توان با این حادثه یک جشن ملی به پا کرد،در پی این عملیات غیر منتظره،یک عدد لوستر توسط نردبان شکست و یک فروند مچ پا خورد شد!

لوستر که خوب تقصیر بنده نبود،تقصیر نردبان بود،تخت وسط اتاق بود و من فکر کردم چرا انرژی خودم و صرف جلو کشیدن تخت کنم،برای همین با همان حس هرکولی با نردبان رفتم روی تخت،بعد هم یک سری خورده شیشه روی سرم ریخت....لی لی لییییییی لی لی.......

.

.

.

دیروز بین همه ی این عملیاتها مجبور شدم بیرون برم،وقتی برگشتم با صحنه ای مواجه شدم که دلم می خواست با کله برم توی دیوار!!!!!

دیدم یک عدد خواهر،سیم مودم بنده را از زیر موکت بیرون کشیده،و یک عدد مادر ِ مهربان،تخت،کمد،میز،قفسه رو در چهار نقطه ی اتاق قرار داده!!!

و سیم مونده وسط اتاق!!! خوب حالا من چی کار کنم؟! بعد خواهر عزیر خواب تشریف دارند،مادر جان هم،بنده خدا،می خواد کل وسایل را خارج کند و سیم را زیر کار رد کند! در هر صورت ماجرا یک جوری تمام شد،با کمی فریادهای اینجانب،و البته کیس هم جان سالم به در برد،چون بنده طی همان حس هرکولی تخت و بلند کردم و انگار پر قبای تخت گرفته به کیس و....... یه دفعه....."تق" دیدم کیس پخش زمینه!!!

خوب،در هر صورت،ما همه الان سالمیم!فقط لوستر شکسته،اتاق بی فرشه،و بدن من کوفته است!

و دیگر هیچ!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۲۷
زهرا صالحی‌نیا