11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

گذشت....اینهمه روز گذشت و هنوز نگذشته.......هنوز او می دوید.........

هنوز او می نشست.....هنوز او می کشید....هنوز او می برید......

 

هنوز من نبریده ام......من نبریده ام............

اینجا کجاست لیلی من.....لیلی من کجاست؟.....

منم و این صحرا.....به استقبلام نمی آیی....

منم و اینهمه غربت.....لیلای من....نبودی.....نبودی که ما را به اسرات بردند....

نبودی که دخترت رفت....

نبودی که ............

لیلای من چه جای گلایه......بیا به استقبال این مجنون ِ بی قرارت......

بیا که از قبیله ی ما فقط من مانده ام....بیا و بگو از مادر...بیا و از یاس برایم بگو.....

من بار غم همه ی آفرینش را به دوش دارم...بیا  که با دیدنت بارم سبک می شود...

لیلای من......همین جا بود که من دیدم....دیدم افتاد....دیدم دستانش را.................

.................چشمانش را ندیدم....................

فقط تو را دیدم و قد خمیده....فقط صدای مادر را شنیدم....................

آخ.....بگو از جوانکت....بگو از کودکت.....حسین من بگو از خودت..........

از عطر وجودت...از صدای قدمهایت.... حسینم از حسینم بگو......

بگو به عباسم .....کوه ادبم نیامدی.......ولی ما ماندیم و چشم انتظاری دیدنت.......

ما ماندیم و عطش دیدارت......

حسینم بگو از هفتاد و دوتنت.....بگو از  خودت.....بگو از بابا....بگو از حسنم......

بگو من با این دشت چه کنم....؟ بگو من با این خونهای تازه چه کنم؟!!

بگو بنی هاشم کجاست؟! بگو من با فراق علی تو چه کنم.....

حسینم به مادر بگو......حاجت روا شد.....بگو این پاداش ماست.....

بگو این دشت.....این دشت...

من مانده ام و این دشت.........بگو چه کنم؟!

 

                                         من مانده ام و   "ما رایت الا جمیلا"

 

 

 

 

 

 

 

(من بودم و تنها نگاه و حسرت.....شما هم اینجا کربلا را ببینید.

 اگرچه هر عاشقی امروز بی چشم کربلا را می بیند.......)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۲۷
زهرا صالحی‌نیا