11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

توی این باد وبارونها که می گیره..حتماً دریا طوفان می شه..اونوقت تو اونجا چی کار می کنی...چند روزه حتی تلفن هم نکردی،عادت داریم به دریا رفتنت و تلفن نکردنت! باشه..عمدی نیست..می دونم وسط دریا تلفن گیرت نمی یاد.... ولی دیروز زیر بارون فکر کردم..

آنجا هم باران می بارد؟؟

.

.

.

من عاشق زهراء بودم _ هستم_ ...

ز ه ر ا....چه خوش طنین...نمی دونم هیچ اسمی هست که اینقدر زیبا روی زبان جاری شود یا نه؟!

.

.

.

....بچه تر که بودم،شبهای بی خوابیم پر بود از بازیهای خیالی! و قشنگ ترینشون زهراء گفتن بود...

فکر می کردم،هر کس چه طور زهراء می گه و همیشه تو برنده بودی...

زَهْراء

با "زَ" که تاکید می کردی روش  و "ه" که ساکن می خورد و "را".............

...

.........محدثه با تو بازی می کرد..

        _یه اسم دختر که دوست داری؟

        _ زَهْراء

        من دلم غنچ می رفت برای زَهْراء گفتنت......................

توی همان شبها فکر می کردم،اسم دخترم را زهراء می گذارم،بعد فکر می کردم..مگه من دختر دارم...؟!!!

.

.

.

تمام دهخدا رو می گشتم و می گشتم و می رسید به .....

زهراء : ع (بفتح زا) مونث ازهر، درخشان،درخشنده روی،سفید روی و لقب فاطمه دختر رسول (ص)

تو دقیقاً به فتح "زا" می گفتی،مونث ازهر...........

اول راهنمایی که برای اولین بار عربی خوندم.....دیدمش...ازهر.....فکر کردم.....خدایا من این کلمه رو کجا دیدم؟!.........آهان یادم اومد  زَهْراء مونث "ازهر"است......بسیار روشن،درخشان...

دوباره امروز دهخدا رو نگاه کردم...

 ازهران :خورشید و ماه....... زَهْراء مفرد مونث اینها است.....

.

.

.

عین خیالم هم نبود که آخر دهخدا،توی نامهای مردان و زنان بزرگ، زهراء نصف خط بود و زلیخا 9 خط نصفه که می شد 4/5 خط.....

یا لیلی 2 خط بود......

من فقط حرف به حرف اسمم و مزه مزه می کردم  و فکر می کردم خوش طنین تر از این هم هست...؟!!!

تو بگو خود شیفته ام ولی من........نه درست گفتی من شیفته ی اسمم هستم....و چه قدر دوست دارم من را به نام بخوانند،برای همین توی دبستان همیشه شاکی بودم از همشاگردی هام،چون به فامیل صدام می کردند....دبستان بود دیگه!!!!

.

.

.................... زَهْراء.....طنین اش بپیچد و بپیچد و بپیچد.....

تو زَهْراء می گفتی _ می گویی _ با حمزه ی آخرش..همیشه برنده می شدی _ می شوی _....

....

........ من گریه می کردم و تو می گفتی: زَهْراء .. زَهْراء...گریه نکن...بریم آب بازی؟!.........

زَهْراء گفتنت روی نوار ضبط شده،همان نواری که صدای بچگی ام روشه....

همان نواری که با خط خودت روش نوشته ای: صدای زهراء خانم کوچولوی قشنگ من............

با "ی" کشیده....با "ی" که سر تاسر آن خط را گرفته.....

.

آنجا هم باران می بارد؟؟؟

..

.

.درخشان،درخشنده روی ،سفید روی.....

و هیچ کدام از اینها مهم نبود....حتی همان مونث ازهر...فقط همان آخری برای من کافی بود...

برای زَهْراء خانم کوچولوی تو کافی بود.....

آخر جمله ی دهخدا نوشته بود:

                                           لقب حضرت فاطمه دختر رسول (ص)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۲۴
زهرا صالحی‌نیا